معنی متعصب در عقیده

حل جدول

فارسی به عربی

متعصب

حماس، دوغماتی، عنیف، متعصب


شخص متعصب

متعصب

عربی به فارسی

متعصب

ادم ریاکار , ادم خرافاتی , متعصب , شخص متعصب , دارای احساسات شدید (مذهبی وغیره) , دارای روح پلید , دیوانه

شخص متعصب , دارای احساسات شدید (مذهبی وغیره) , دارای روح پلید , دیوانه

لغت نامه دهخدا

متعصب

متعصب.[م ُ ت َ ع َص ْ ص ِ] (ع ص) کسی که عصابه بر سر می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || آن که عصبیت می کند و دعوای عصبیت می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که از خویشان و دوستان خود یا از مذهبی، سخت و بی چون و چرا حمایت کند: و من بدان سبب که متعصب بود و مذهب شافعی را عیب می داشت همیشه از اواندیشمند بودم و گردن نمی نهادم الا ترسان. (سیاست نامه چ اقبال ص 118). شورش و اضطراب نقصان پذیرفت و بر عزم جانب سرخس اتفاق کردند تا به زعیم آن بقعه که به پسر فقیه معروف بود مستظهر شوند چه او متعصب منتصر بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 225). || آن که قناعت به چیزی می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعصب شود.


عقیده

عقیده. [ع َ دَ / دِ] (ع اِ) عقیده. عقیدت. هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی. (ناظم الاطباء). آنچه بدان گروند و تصدیق کنند. آنچه بدان باور دارند. آنچه بدان گرویده اند. ج، عَقاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به عقیدت و عقیده شود.
- امثال:
عقیده آزاد است، مثلی است کهن و باستانی که نزد عوام و خواص ایرانی متداول است، و از آن اصل آزادی اندیشه و دین را اراده می کنند. (امثال و حکم دهخدا).
- باعقیده، عقیده دار. عقیده مند.
- بدعقیده، آنکه عقیده اش ناپسند باشد.
- بی عقیده، بدون عقیده. غیر معتقد.
- خوش عقیده، آنکه عقیده اش پسندیده باشد.
- عقیده ٔ حقوق مطلقه، خلاصه ٔ این عقیده چنین است که شخص میتواند حقوق فردی را بدون قید و حد به معرض اجرا بگذارد اگر چه از اجرای حق او دیگری متضرر شود، این عقیده ٔ دیون بوده و هست. این عقیده اساساً با تحلیل ماهیت حق و طرز پیدایش آن منافات دارد زیرا پیدایش حق بر اساس تصادم محرومیتها است و رفع تصادم محرومیتها (که منجر به پیدایش حقوق شده است) ایجاب میکندحقوق مطلقه ای وجود پیدا نکند. عقیده ٔ مقابل عقیده ٔ مزبور را تحت عنوان «اصل محدود بودن حق » یاد میکنند. (فرهنگ حقوقی).
- هم عقیده، دو طرف که عقیده شان مانند هم باشد.

فرهنگ معین

عقیده

(عَ دَ یا دِ) [ع. عقیده] (اِ.) نک عقیدت.


متعصب

(مُ تَ عَ صِّ) [ع.] (اِفا.) کسی که دارای تعصب باشد.

کلمات بیگانه به فارسی

متعصب

خشگ سر

مترادف و متضاد زبان فارسی

متعصب

خشک، خشک‌اندیش، فناتیک، قشری، قشری‌مسلک، غیرتمند، غیرتی، مدافع

فارسی به ایتالیایی

متعصب

intollerante

فارسی به آلمانی

متعصب

Tollwütig [adjective], Diensteifer, Eifer (m), Eifer

واژه پیشنهادی

متعصب

خشک دهان

معادل ابجد

متعصب در عقیده

995

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری